ویر

علی رضایی وحدتی

خانه بایگانی
همرسانی:
۰۳ خرداد ۱۳۹۹

خشم

پیوند هیچ کس با هستی، ناب و درست نیست. جهانی که من می‌شناسم، مانند هیچ‌کس نیست. ارزشی که به رفتارها و بخش‌های گوناگون آن می‌دهم، ویژه‌ی خودم است.

حتی اگر دو نفر پدیده‌ای را هر دو خوب یا بد بدانند، میزان این خوبی یا بدی در دید آنها یکسان نیست. اگر دیدگاه مردم را نسبت به صد مفهموم بپرسیم، و بخواهیم آن مفهوم‌ها رااز مثبت به منفی بچینند،‌ احتمال اینکه این فهرست برای دو نفر یکسان باشد کم است. شمار پدیده‌هایی که می‌توان به آنها احساس و اندیشه داشت بی‌شمار است. این، یکسان بودن دیدگاه دو نفر را بسیار نامحتمل می‌کند.

بخشی از نگاه ما به جهان در ساختار زیستی ما ریشه دارد، که بر اندیشه و احساس اثر می‌گذارد. بخشی از آن هم در همه‌ی تجربه‌های زندگی هر کس از ما ریشه دارد. تجربه‌هایی که از پیش از زاده شدن از شکم مادر، آغاز می‌شوند و هر روز و هر دم را در بر می‌گیرند. از این رو، دریافت هر کس از هستی، آن گونه دنیا را می‌بیند و زندگی را می‌فهمد، ویژه‌ی خودش است.

این دریافت ویژه‌ی هر کس از هستی، بخش‌پذیر با دیگران نیست. ما تنها بخش کوچکی از احساس و دریافت خود را می‌توانیم با دیگران در میان بگذاریم. حتی چیزهایی را که می‌پنداریم می‌توانیم برای دیگران بازگو کنیم، اگر بازبینیم، نمی‌توانیم از انتقال دقیقشان دل‌استوار باشیم. از کجا بدانم که این رنگ آبی را، تو همان گونه می‌بینی که من می‌بینم؟ رنگ تفسیر مغز است از نور بازتابیده شده. تفسیر هر مغزی می‌تواند ویژه‌ی خودش باشد.

پس گزافه نیست اگر بگوییم هر کدام از ما در حباب خود زندگی می‌کنیم و هیچ راهی برای بیرون آمدن از آن نداریم. همه تنها به دنیا می‌آییم، تنها زندگی می‌کنیم، و تنها می‌میریم.

بیایید بیانگاریم که جهان بیرون از حباب‌های ما، ویژگی‌هایی دارد مستقل از دریافت ما. گرانش، همه‌ی ما را به سوی زمین می‌کشد، ولی این کشش برای یکی که در بلندی ایستاده‌اند می‌تواند مایه‌ی هیجان شود و برای دیگری مایه‌ی وحشت.

پس با این حباب‌های بی‌همتایی که داریم، می‌توانیم تصور کنیم که دریافت هر کدام از ما، درباره‌ی دست کم بخشی از جهان بیرون از حباب، با آنچه به راستی آن بیرون است،‌ ناسازوار است.

هر از گاهی، رخدادی در زندگی، بخشی از کژتابی‌های حباب شخصی ما را نشان‌مان می‌دهد. کسی که گمان می‌کرده نیکی، نیکی برمی‌گرداند، پس از اینکه نیکی‌اش را با بدی پاسخ می‌دهند، کژتابی حباب خود را می‌بیند. کسی که خودش را بی‌هماورد می‌دانسته، پس از رویارویی با یکی بهتر از خودش، کژتابی حبابش را می‌بیند. عاشقی که باور داشته دلبرش او را چون خودش دوست دارد، پس از خیانت او، کژتابی حبابش را می‌بیند.

آنگاه که درمیابیم که جهان آنگونه که می‌پنداشتیم نیست، خشمگین می‌شویم. رویارویی با این حقیقت دشوار است. و خشم، پاسخ روان ما به این دشواری است. ولی اگر به رخدادهای خشم‌آفرین از این زاویه بنگریم که بخشی از کژتابی‌های حباب را نشانمان می‌دهند، می‌توانیم سپاسگزار آن رخدادها باشیم. با هر رخداد خشم‌آفرینی، حباب خود را صیقل می‌دهیم و جهان را کمی شفاف‌تر می‌بینیم.


علی رضایی وحدتی