علی رضایی وحدتی
زندگی پر از لذت است و رنج. نه لذتش پایدار است و نه رنجش دوردست. در برابر این واقعیت، مردم دو دسته میشوند: گروهی که نمونهی کامل آنها کلبیانند، از ناپایداری خوشیها و ناگزیری رنجها به این راهبرد رسیدهاند که نباید خود را درگیر این خوشیهای سرابسان کرد. باید دست از هر آسایش و لذت شست، تا فریب آنها را نخوریم و آنگاه که از دست میروند، رنج دوچندان نبریم.
گروه دیگر، که خیام و ارسطو از نمونههای برجستهی آنند، راهبردی به وارون دارند: باید تا میتوانیم از دمادم این لذتها لبریز شویم، و دل از غمها دور بداریم تا آنگاه که خوشیای سرمیرسد، از خود خرسند باشیم.
بسیاری از مردم که در میان این دو رویکرد جا میگیرند، و بسته به موقعیتش، به این یا آن راهبرد نزدیک میشوند.
آنکه رویکرد نخست را برمیگزیند، از این نگران است که تن دادن به خوشیهای میرا، در آینده رنج دوچندان برایش بیاورد، آنگاه که به آسایش و خوشی آنها خو کرده است.
آنکه رویکرد دوم را برمیگزیند، کامروایی امروز را فدای ترس فردایش نمیکند. پیروان فلسفهی ستاوندی، و بسیاری از آیینهای کهن، همزمان که کامجویی از خوشیهای گذرای زندگی را روا میدارند، تمرینهایی برای خو کردن به سختیها را هم پیشنهاد میدهند، تا اگر لذتها از میان رفتند، شکیبایی خود را از کف ندهیم. همچنین، سختی دادن به خود، ترس از سختی را کم میکند. ترس میتواند ما را از گرفتن تصمیمهای درست بازبدارد. آنجا که کار درست و اخلاقی، راستگویی، یا پشتیبانی از ستمدیده، دارایی و جایگاهمان را به خطر بیاندازد، ترسها ما را از انجام کار درست باز میدارند.
علی رضایی وحدتی